محمد بن فهم می گوید : با مامون در جنگ با رومیان بودم و قصد داشتم قلعه ای از آنان را فتح کنیم . ناگهان
مامون جنگ را به وسیله سردردی که بر او عارض شده بود متوقف کرد . سرلشگر مامون علت را سوال کرد .
گفتند مامون سردرد شده و جنگ را متوقف کرده است . سرلشگر عرق چینی را به سرباز داد و گفت این را
اگر بر سرش بگذارد درد ساکن خواهد شد. مامون نیز چنین کرد و درد بلافاصله ساکن شد . دستور داد که آن
را باز کنند تا ببینند در این عرق چین چه چیزی است که سردرد را فورا ساکن می کند . دیدند درون آن کاغذی
است که بر روی آن نوشته است :
سُبْحَانَ يَا مَنْ لَا يَنْسَى مَنْ نَسِيَهُ وَ لَا يَنْسَى مَنْ ذَكَرَهُ كَمْ مِنْ نِعْمَةٍ لِلَّهِ عَلَى عَبْدٍ شَاكِرٍ وَ غَيْرِ شَاكِرٍ فِي عِرْقٍ سَاكِنٍ
وَ غَيْرِ سَاكِنٍ حم عسق
منبع : بحار الانوار ج 95 ص 62