حضرت امام رضا عليه السلاماز پدر بزرگوارش روايت كرده است كه فرمود:
منصور دوانيقى كسى را به سوى جعفر بن محمّد عليهما السلام فرستاد تا او را به قتل رساند و شمشير
و آن بساطى را كه زير پاى محكومِ به قتل مى گسترانند آماده كرد و به ربيع گفت: هنگامى كه من سخن
گفتم و دستم را به دست ديگر زدم گردن او را بزن.
همين كه جعفر بن محمّد عليهما السلام وارد شد و منصور از دور آن حضرت را ديد، در روى بستر به خود
حركتى داد و گفت: خوش آمدى اى اباعبداللَّه؛ بسوى شما نفرستادم مگر به اين اميد كه وام شما را
بپردازم و حقّ و حرمت شما را رعايت كنم.
سپس با مهربانى و لطف از اهل بيتش سؤال كرد و گفت: حتماً خدا بدهى شما را ادا و جايزه شما را
پرداخت كرد. اى ربيع؛ كار سومّى را انجام نده تا جعفر بن محمّد را بسوى خانه و خانواده اش بازگردانى.
وقتى امام عليه السلام بيرون رفت، ربيع به آن حضرت عرض كرد: آيا آن شمشير و آن بساط چرمى را ديديد؟
منصور آنها را براى شما آماده كرده بود، هنگام وارد شدن ديدم لبهاى مبارك شما بهم مى خورد، چه دعائى
مى خوانديد؟
امام عليه السلام فرمود: آرى؛ چون شرّ و بدى در چهره منصور مشاهده كردم، گفتم:
حَسْبِيَ الرَّبُّ مِنَ الْمَرْبُوبينَ، وَحَسْبِيَ الْخالِقُ مِنَ الْمَخْلُوقينَ، وَحَسْبِيَ الرَّازِقُ مِنَ الْمَرْزُوقينَ،
وَحَسْبِيَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ، حَسْبي مَنْ هُوَ حَسْبي، حَسْبي مَنْ لَمْ يَزَلْ حَسْبي، اَللَّهُ لا إِلهَ إِلّا
هُوَ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ
پروردگار بى نيازكننده من از هر پرورش يافته است، و آفريدگار بى نياز كننده من از هر آفريده شده است،
و روزى دهنده بى نياز كننده من از هر روزى داده شده است، و خدا مرا بس است كه پروردگار جهانيان است،
كفايت مى كند مرا آنكه مرا كافى است، كفايت مى كند مرا آنكه همواره كفايت كننده من است، خدا است
آنكه جز او معبودى نيست، بر او توكّل كردم و او پروردگار عرش عظيم است.
منبع : بحارالانوار ج 95 ص 214