اُبی بن کعب انباری داشت که در آن خرما ذخیره می کرد مرتب به آن سرکشی می کرد
و می دید که هر روز کم می شود . یک روز مرتب نگهبانی داد و سرانجام جانوری را
شبیه به نوجوانی دید . اُبی گوید به او سلام کردم و او نیز جواب سلام مرا داد . گفتم تو
کیستی ؟ از جن هستی یا انسان ؟
پاسخ داد : از جنیان . گفتم دستت را به من ده . هنگامی که دستش را در دستم نهاد
احساس کردم که دست سگ است . گفتم آفرینش جنیان این چنین است ؟ گفت تو چه
خبر داری برخی از من سخت تر می باشند . گفتم چه چیزی تو را بر این کار ( سرقت
خرماها ) وا داشته است ؟
گفت ما شنیده ایم که تو مردی سخاوتمند هستی و صدقه را دوست داری بدین جهت
خواستیم که از خوراکی هایت بهرمند گردیم .
پرسیدم چه چیزی ما و اموال ما را از شماها در امان می دارد ؟
گفت : ایه ای از قران ( ایة الکرسی ) که در سوره بقره است . هر کس ان را شبانگاه تا
صبح و هر کس صبح بخواند تا شب از شر ما در امان است
چون صبح شد ابی نزد رسول خدا حضور یافتم و جریان را بازگو کرد . حضرت فرمود :
آن خبیث راست گفته است .
منبع : کنز العمال ج 4 ص 303 ح 4061